پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

شاهدختِ من

یامی پست😋

این مافن مخصوص مامان هلیا ست و هر دفعه با چیزی میکس میشه. رسپیش سکرته😎! هدیه ی من به شما عسل نمکی خانوم جونم😍💓. بابایی مهربون خارج از برنامه چغندر قرمز خرید. زیاد دوست نداریم. چقدر لبو بخوریم آخه! پارسال  سوپ دراکولا! و پلو ماتیکی! درست میکردم😄. امسال دست بکار دسرش شدم.  زپولای چغندر قرمز. مقویه و بسیار خوشمزه اونقدر که دو تاش نرسیده به ظرف بلعیده شد😋.  پودینگ و مارمالاد و لواشک و ژله هم دیگر مشتقات خوشکل چغندر قرمز میتونن باشن. روزهای سرد زمستونی و حلیم بوقلمون⛄❄.  برعکس بابایی شما حلیم های منو دوست نداری! حلیم هم مثل آش زیر مجموعه ی سوپه. شما گاهی توی پخت سوپ به من کمک میکنی. البته ...
17 دی 1399

سال نو میلادی مبارک

خداحافظ 2020... خوش می آیی 2021...  تاریخ رند میلادی رو داریم 1/1/2021  2020 سالی مملو از فراز و نشیب و به همون اندازه پر از تجربه بودی برای من. بای بای خوش رفتی.  دختر نازنینم سالی سرشار از شادی و موفقیت واست آرزو میکنم نازبانو💖. کیک زبرا پختم. البته تا قبل از اینکه مایع کیک چپه بشه روی فرش زبرا بود😄 و خوراک مرغ شکم پر مخصوص خودم هم شام سال نو بود اما بابایی سرماخورده و فقط تونست کمی سوپ بخوره خودمون هم از شام لذت نبردیم. طفلکی بابایی🙁. راستی بابایی به اصرار چند ماهه ی من ریش و سیبیلش رو زد چقدررررر شما گریه کردی😄! با بابایی قهر شدی و ازش قول گرفتی بازم بلند بشن. هنوزم کمی سر سنگینی. ...
11 دی 1399

📿کریسمس خوش می آید...

چه حس خوب و غیر قابل وصفی. نمیتونم تا شب یا فردا صبح صبر کنم.  تولید عیسی مسیح ...چه لحظات درخشانی. امروز حتی اکسیژن مزه داره انگار. هوا خوشمزه ست😄. کیک کاکائویی خاصی پختم و کوکی نخودچی و بیسکوییت شهد انگور. برای شام هم گوشت بوقلمون مرینید کردم و مقداری اسنک تدارک دیدم. از بابایی به در خواست خودت یه ربوت هدیه گرفتی اسمش رو گذاشتی آقای کارمن سندیگو البته چند ماهی میشه کلاهی که واست درست کردم میذاری سرت و با شمشیرت دور خونه میچرخی و معتقدی خانوم کارمن سندیگو هستی😍😚. گردن آویز صلیبت هم هدیه ی منه دوست داشتم مثل گردن آویز خودم باشه اما بابایی اون مدلی رو نتونست گیر بیاره و شمام گاهی گیر میدی به صلیب من جون ...
4 دی 1399

پنجاه و یکمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹 و یلدای۹۹

بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون😚 هم پنجاهمین ماهگردت مبارک و هم طولانی ترین شب سال عشق مادر، جان پدر💓. از بابایی ساعت مچی هدیه گرفتی و از من کرم شکلاتی زندگیم💖. یه بازی پیشنهاد دادی به اسم گمش کن پیداش کن!😘😍 توپت رو قایم میکنی و تا ده میشماری و من باید پیداش کنم و برعکس😊. برای یلدا تصمیم داشتیم بابایی هله هوله و خوراکیهای مرسوم یلدایی بخره و سه تایی جشن بگیریم اما دلم طاقت نیاورد. میدونستم بابایی دیر میاد و امکان داره خوابت ببره فوراً دست به کار شدم و کیک شکلات و گردو پختم و ژله ی میوه گذاشتم و پاپ کرن( شما به پاپ کرن میگی پُفالی!😍😚) درست کردم. سی مین بعد بساط جمع جور یلدایی مون آماده بود تا بابایی...
30 آذر 1399

آخرین پاییز نوشته ی 1399

🌟یک تجربه ی هنری🌟 خمیر گلچینی مامان هلیا: من اولین خمیر گلچینی ابداعی خودم رو یازده دوازده سالم بود ساختم و بدون آموزش آثار زیبایی خلق مینمودم که فقط به ساخت گل ختم نمیشد😎. این مدت که چندجا این خمیر به دردم خورد به این نتیجه رسیدم میشه به جای آرد از سبوس نرم شده ی گندم، جو یا برنج استفاده کرد. سبوسها مقدار کمی مصرف دارند و بیشترش دور ریخته یا آتش زده میشن.  فقط باید مقدار بیشتری آب به چسب چوب اضافه کرد و به راحتی به خمیر مورد نظر رسید. میشه برای شروع کار از نصف آرد نصف سبوس استفاده کرد تا قلقش دستتمون بیاد و با این کار به طبیعت کمک کنیم. خصوصاً الان که نزدیک سال نو هستیم دکوری های خوشکلی درست کنیم و حتی توی تزیین درختمون🎄 استفاده کنیم...
22 آذر 1399

آهسته آهسته... مهیای رفتن میشود پاییز

هوا خیلی سرد و بارونیه🌧❄. ترجیح دادیم فعلاً مهد نری. میدونم زوده اما من عجولم عسلکم برای همین آموزش خواندن و نوشتن به زبان فارسی رو از سر گرفتیم✏📖. یک روش ابداعی دیدم و مطابق اون عمل کردم که خوندن رو واست راحتتر میکنه. نوشتن هم چون نقاشیت خوبه سختت نیست. اما امان از بی حوصلیگت، زود خسته شدنت و لجبازیت که اقتضای سنته جونم😊😚💝. به پیشنهادم به عنوان کاردستی یک گل کلاژی درست کردی که خیلی خوشت اومد💥☇. با بابایی رفتید پارک و منم توی این هوای عشق چند نفس عمیق کشیدم و خوابیدم که بینهایت چسبید💤. تارت انجیر هم پختم که اعتراف میکنم خمیرش رو خوب درنیاوردم🙁 عوضش دوناتم خوب شد🍩. از تایم خوابت استفاده میکنم و گاهی نون میپز...
18 آذر 1399

9/9/99

چه تاریخ روندی! دوسش داشتم. بدون برنامه ی قبلی با هم خونه رو تمیز کردیم دختر گلی جونم😘. بابایی هم نزدیک ظهر رفت سرکار و قبلش سوپ گرم و مقوی پاییزی خوردید که از شب قبل بارگذاشته بودم و توی این هوای سرد و بارونی خیلی چسبید. یازده سال پیش یعنی 8/8/88 من داشتم جهیزیمو میخریدم و با بابایی میچیدیم. اسم خونمون رو گذاشته بودیم خونه ی ناوارویی! دور تا دور پوشیده با پنجره های پهن و بلند. زمان خودش جزء خونه های مدرن محسوب میشد. بابایی کار میکرد و منم صرفه جویی و پس انداز. بیست و دو سال پیش 7/7/77 دوم راهنمایی بودم و ففه ففلی رو میدیدم. هپت هپت هپتاد و هپت! سی و سه سال پیش 6/6/66 هم دو ساله بودم و چیزی به یاد ندارم😊. ...
10 آذر 1399

پنجاهمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹

 عمر آبان نود و نه مثل قطره های بارون پاییزی فرو ریخت و شما عزیز دل مامان و بابا وارد پنجاهمین ماه زندگیت شدی ناز خاتون. دلت شاد و لبت خندون نفسم.  هدیه ی من کوفته و کته ی ابداعی(همون کوفته تبریزی ولی بجای گوشت قرمز گوشت مرغ استفاده کردم) و نونهای مارمالادی مخصوص خودم بود و بابایی عزیز هم برای چندمین بار دفتر نقاشی و مدادرنگی واسه شما خرید. نقاش کوچولو😘😍 گوشیم بازم به لطف شما مریض شده خانومی. با گوشی بابایی راحت نیستم. ...
2 آذر 1399

فسنجان مامان هلیا

فصل صد دانه یاقوته گلم. مامانی توی این فصل رب و لواشک انار درست میکنه. اصلاً ما مادر و دختر بدون لواشک میمیریم😄. مشغول تدارک رب انار امسال بودم و موقعی که با حسرت و عذاب وجدان دونه های آب گرفته رو دور میریختم یهو به ذهنم رسید مغز سفید داخلش رو جدا کنم و به جای گردو توی فسنجون استفاده کنم. نتیجه ی کار این که ارزش تغذیه‌ای تقریباً برابر و از جهت طعم کاملاً مشابه فسنجونِ گردویی شد. فقط روغن کمتری داره و با وجود طعم دلچسب، رژیمیه. اینم تجربه ی چند روز پیش. بماند به یادگار.
20 آبان 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد