لحظات رمضانی...
صبح بخیر رُز بانوی من... اول بگم که بابایی صبح آدینه رسید.منو دایی جون رفتیم فرودگاه استقبالش.طفلکی تا ما رو دید اشک تو چشمش جمع شد و بیشتر از قبل مطمئن شدم که دلش بشدت تنگ شده بوده . پارسال افطاری و دسر با من بود و انواع غذاهای بین المللی و کیکها و شیرینی ها رو پختم و سفره آرایی کردم.اما امسال حسو حال دیزاین ندارم . میخوام براش وقت بذارم اما سریع خستم میکنه. ادامه مطلب عکس دستپخت امسالمه. واست گذاشتم.رسپی غذاها توی وبلاگ آشپزیمون.سحری که غذاهای سنگین و برنجیه با مامانجونه و افطاری و دسر با من. * یه انیمیشن خیلی عالی دیدم به اسم " inside out ".این انیمیشن و کتاب "چه کسی پنیر من را برداشت" پیشنهاد...