شاهدختِ من

یادداشت قبل از سال نو: نفس های آخر سال96 با تمام خوبی ها و بدیهایش به شماره افتاده.همچون سیمرغی در آتش خود میسوزد و از خاکستر، پر شورتر جان میگیرد.با بال های فراخ و سینه ای ستبر.مبارک باشد قدمت برای خانه و خانواده ام. در کنار سفره هفت سین خانوادگی، منم یه سفره ی کوچیک و خوردنی واست چیدم نازدونه.با ژله و پاستیل تنگ ماهی درست کردم و به جای سبزه، ژله ی تزریقی به شکل سبزه.فقط موقع خارج کردن از ظرف آسیب دید که خیلی حیفم اومد و آه از نهادم برخاست! ظرف هم کلاً از جنس شکلاته و همینطور سکه ها. با پاستیل هم حوضچه درست کردمو توش سرکه ریختم. به جای تخم مرغ رنگی هم شیرینی تخم گنجشک گذاشتم(یک شیرینی سنتی شبیه تخم پرنده با مغز بادام).در واقع میشه کل سفر...

* پارادوکس ذهنی ام را نکته سنجی ات به هم میریزد... ** چهارشنبه آخر سالت مبارک عزیز مادر🎆🎊🌋 چالشی که کاملاً حذف شد!

17 اسفند،8 مارس سالروز زمینی شدنم مبارک باشه😄.مسلماً علت انتخاب 8 مارس به عنوان روز جهانی زن،متولد شدن من در این روز بوده و لاغیر!😉.ممنونم از یارانِ جان و دوست جونا و تعدادی از همراهان خوبم. 33 ساله شدم.کادوهامم نقدی دریافت کردم😍🎊🎉🎂🎁 خانواده ام میخواستن کیک بخرن اما  گفتم خودم میپزم😎.جای همسرم خالی بود. باز هم آقاجون و هدیه واسه رز بانو 🌹🙏 ...

شبهای آخر سالمون به خیر و خوشی.ما اینجاییم! قطعاً شما خواستنی ترین دلواپسی منی دخترکم 🌹.شنبه مادر دختری پریدیم به سوی لار. بابایی آخر سال به ما ملحق میشه.بسی دلتنگشم💓 گلدختری شیطون و بازیگوش+پدری غمگین از سفر و دوری عزیزانش +مادری کوفته از بی خوابی ناشی از استرس سفر = ما سه تا در فرودگاه 😊 * اینجا، در خانه ی پدری بلعیدن اکسیژن هم عطر و طعم دیگری دارد 💎 هدیه های آقاجون برای خانم رز.ممنونیم 🌹🙏 اینم از خوشمزه خاتون که حسابی آقاجون و مامانجون و دایی جونش لوسش میکنن 😍😘😍😘😍😘 * هفته ی پیش نوسترآداموس در طالعم دیده بود سفری دلپذیر به مناطق گرمسیر پیش رو دارم! ** چرا اینجوری شدم! چرا واسم مهم نیست.چرا از خوشحالی قلبم ...

ایشون رزالین راسل هستند.استاد بی رقیب گیتار کلاسیک😊 اول کوکش میکنه 💙💎💙 حالا شروع میکنه به نواختن💙💎💙 * برنامه ی رژیمی دارم که خودمو ملزم به اجرا کردم.شامل آنتی اکسیدان فراوان با چربی سوزی بالاست و اول از همه در امان موندن از بیماری ها خصوصاً سرطان و بعد هم زیبایی ظاهری مد نظرمه.اینجا مینویسم که انگیزه ی مضاعف بگیرم. پودر زنجبیل+دارچین+زردچوبه+فلفل سیاه مخلوط این چهار ادویه رو حتماً در غذای روزانه استفاده میکنم. سیر یا  پیاز یا پیازچه حتماً جزء اصلی وعده های غذاییم هست و بعد از غذا برای رهایی از بوی بدش از نعناع تازه یا عرقش استفاده میکنم.  برای تأمین کلسیم روزی پنج عدد بادام شیرین یا یک لیوان شیر. ...

یکشنبه مون عالی و پرنشاط .  * در مجموع مبارک مامانی باشه. اصولاً اسفند پر باره برای من عزیز جانم. روز تولدم و روز زن و روز مهندس و روز نویسنده و روز عشق که طبق یک تبصره ی جدید و نانوشته، یکجا حساب میشه😊. *** وبلاگ آشپزیه منو نازدونه یه جورایی مخزن الاسراره مادر دختری خواهد بود. هم دستور پخت انواع اردورها وغذاها و دسرها و... و هم کاتالوگ اطرافیان! نظرت چیه گل مادر، بانوی تار و تنبور.  **** وبلاگهای زیادی رو میخونم اما همیشه خاموش. گاهی برای درددلهاشون اگر راهکاری داشتم کامنت میدادم. بعد از کتاب دومین سرگرمی مورد علاقمه خصوصاً اگه خوش قلم باشن. به نظر من بلاگی ها پیچیده هستن.مثل یک ماز (هزارتو).در عین حال مدام به خواننده نقش...

* گلدخترم عاشق کارتون سرزمین کوچولوها ست و با وجد فراوان تماشا میکنه. یکی از سکانسها داشتن مِمول رو صدا میکردن و دنبالش میگشتن. رزالین هم توی خونه میگشت و داد میزد:مِمو کوجایی؟(ممول کجایی)😘😍😊.بچم از پیدا کردن ممول توی خونه ناامید شد برگشت کنار تی وی و گفت: مِمو نیش!(ممول نیست)😄😍😘. کلی دلم قنج رفت.کلی بوسیدمش.😍😘😍😘😍😘 ** لیست خرید رو میفرستم تلگرام همسرم.به خانم رز میگم شما چیزی لازم نداری بابا بگیره؟  گوشی منو میگیره کنار گوشش و میگه : نون بِخَ(نون بخر).  الهی قربون نازدونه ی قانعم بشم😄😘😍😘😍 *** میپرسم :سیب میل داری؟ مدتیه جواب گلدخترم فقط اینه: شیب...نه نه...گُجّه(سیب نه،گوجه فرنگی)😄😘😍😘😍 **** یکی از سرگرمی هات این بود که سیب...

شیرینم نازدونه ی ناز و باهوشم،  یک ماه بزرگتر شدی بند دلم. مبارک باشه رزطلایی من😘😍🌹💖💎 پیراشکی ها هدیه ی من و ماشین ها هم هدیه ی بابایی به شما ست.سالم و شاد و موفق باشی جان مادر 😘😍🌹💖💎 * تیکه پران مسبب تکاپو!😉 چند ماهه تصمیم به آموزش یک زبان خاص دارم و دو دل بودم اینجا به طور عمومی برگزار کنم یا طی دوره های خصوصی در تلگرام. فراگیری آسونی داره. زبان اِسْپِرانْتو که متکلم به اسپرانتو را اسپرانتودان گویند.  آپدیت باشیم.وقت زیاده اما طلا ست! ** دو چمدان بزرگ حرف دارم! زمین میگذارم و میدوم به سوی آسمان چشمهایت... رزالینم دخترکم. ...

تولد بابایی در غریبانه ترین حالت ممکن برگزار شد. هیچکس یادش نبود جز من. اصولاً دهه ی شصتی ها بعد از سی سالگی دنیا براشون تمام شده ست. صرفاً تکرار ایامه. کیک سیب و نارگیل واسش پختمو رفتیم خونه ی مادرجون همگی دورهم با چای و قلیون نوش جون کردیم. ایشون هم شام خوشمزه ای پخته بود. فسنجون گیلکی که من عاااشقشم و جوجه چینی که دست برقضا اونم خیلی دوست دارم! و زیتون و سیر تَر😍.نیمه شب برگشتیم خونه.مثل همیشه خوش گذشت. اونجا آرامش خاصی دارم خصوصاً وقتی سمفونی بارونم به پا باشه😍 هیچی نمیتونیم روی میز بذاریم چون فوراً منهدمش میکنی.به زحمت تونستیم چندتا عکس بندازیم😍  * همسر عزیزم،مهربونم امیدوارم سایه ت همیشه بالای سر ما باشه مرد من.زادرو...