پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

شاهدختِ من

معجر شعر...شعر دان...شعر وا شعر...

شاعره: اسماء هلیآ دگلی  "کولی" چرخ بچرخ باد بوز به آرامی میگذرد این روزگار کش آمده از درد برقص مفروش است ذهنم اگر فرش نیست تو برقص ساز ناکوکم اگر زمزمه ی باد بهاران است،  تو بنواز عمرت را تو بمان تو برقص شرشر رودخانه اگر حوضچه ام است اکنون  تو بمان با آغل پیرت  تو برقص  🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌 "امکان" مست آن چشم خمارم  نرسیدن نه، امکان نیست من به آغوش شبش محتاجم  نچشیدن نه، امکان نیست تن تبدارش را  نبوییدن نه، امکان نیست شوق پیچیدن آن زلفک بی منّت را به فراموشی سپردن نه، امکان نیست 🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌 "بی حیا نگا...
27 آبان 1400

سه قصّه ی بامزه برای بچّه های بامزه...

قورباغه ی بازیگوش نویسنده: اسماء هلیآ دگلی شات سوم در زمانهای دور آن هنگام که قورباغه ها بر جهان حکم رانی میکردند، قورباغه ای بود که برعکس دیگران به جای جنگ و رقابت بر سر قدرت در برکه ای دنج و دور افتاده زندگی می کرد. قورباغه ی کوچک هر صبح در دنیای شاد و کوچکش بیدار میشد و در برکه ی سبز و لاجوردی رنگش شنا میکرد. روی برگها و گلبرگ های نیلوفرها میپرید و نیم روز خیره به آسمان لم میداد و در حال خوشی غرق میشد. شبها در کنار کرم شبتاب و سنجاقک زیر برگهای خشک و وارفته ی گیاهان و گاهی میان علفهای بلند میخوابید و قورقورش میان جیرجیر جیرجیرک ها و گاهی زوزه ی باد می‌پیچید و برکه را پر میکرد. جای او قطعاً بهترین جای جهان بود. غافل از اینکه ...
26 آبان 1400

سه قصّه ی بامزه برای بچّه های بامزه..

شات دوم نویسنده: اسماء هلیآ دگلی  عنوان: جادوی کلوچه  در زمانهای دور و دقیقاً معلوم نیست کی! روستای عجیبی وجود داشت به نام روستای معلّق. این روستا هر سال با وزش اوّلین باد بهاری مثل پری سبک به حرکت در می آمد و کلّ دنیا را دور میزد. خیلی ها آرزو داشتند در روستای معلّق زندگی کنند امّا  عدّه ی زیادی هم میترسیدند! حتّی وقتی اسم آن را میشنیدند سعی میکردند حرف را عوض کنند.  لی لا دخترک متفاوتی بود. از چشمان بنفش رنگش گرفته تا موهای ارغوانی اش و خال بنفشی هم رنگ چشمانش که بر روی چانه خودنمایی میکرد. عدّه ای تاب تفاوتهای او را نداشتند و همین باعث شد توسط دوست پدرش به روستای معلّق آورده و رها شود! او در اتاق مهمانخا...
24 آبان 1400

سه قصّه ی بامزه برای بچه‌های بامزه.

نویسنده: اسماء هلیآ دگلی شات اوّل  عنوان: تولّد یک پری در یک شب سرد و تاریک با فرو افتادن اوّلین دانه ی برف روی پوزه ی گوزنی تنها و گرسنه که میان بیشه زار خشک دنبال غذا میگشت، پری کوچولویی متولّد شد. اصولاً پری ها در شرایط خاصّی به دنیا پا میگذارند. مثلاً پری های کریسمس وقتی هیچکس حواسش نیست از اوّلین دانه ی برفی که در شبهای اسرار آمیز فرو می افتند زاده می‌شوند.  پری کوچولو روی پوزه ی گرم و بزرگ گوزن خود را کشید و پلکهایش را با خمیازه ی کشداری باز کرد.  گوزن قلقلکی شد و تندی بازدم ابر مانندش را از سوراخ های بینی اش بیرون داد.  پری کوچولو ترسید و پرید. آنقدر پرشتاب بال زد که از بیشه زار خارج شد...
24 آبان 1400

انتشارات چکّه💧

Happy  از این لحظه تصمیم دارم تمام متون بلاگم رو در انتشارات خودم تحت عنوان انتشارات "چکّه" منتشر کنم. من قصّه گویی رو از کودکی آغاز کردم و همون موقع از قصّه ام تحت عنوان "خپلو" انیمیشنی انگلیسی ساخته شد و در قصّه ی دیگرم به نام "دو خواهر"  در همون کودکی ام نقش "سمینا" رو خودم بازی کردم. این هم داستان مصوّری از رزالین خانومم دختر قشنگم به نام پری دریایی💖 قصّه گو و گرافیست رزالین جانم. از این داستان در انگلستان اثری ساخته شد که من و رزالین جانم هم در آن نقش آفرینی داشتیم. و از سری داستانهای رزالین جانم که در ایالات متحده آمریکا چاپ شدنده اند هم: تومالی و رالین، دلقک، من پادشاهم ...
24 آبان 1400

نفسم تویی عشق کوچولو...

چند روزی رفتیم ارتفاعات خارج از شهر. همه چیز عالی. هوا و طبیعت بکر و جان فزا. خوشا لحظه ای که تماشاگرش تو باشی نوبهارم 💝💎💋 جان و جهانم حوصلش حسابی سر رفته. قربونت برم که چهره ت هم گویا ست😘💖💘 مدتیه مشغول اسم سازی هستی! نامهای جدید و بامزه و خوش تلفّظ. مثلاً چند وقتیه اصرار داری رزالیانا هم میشه صدات کرد😘😍 تابلوی طوفان پاییزی اثر رزالین نابغه ی کوچک نقّاشی💎 دخترکم یه سبک در نقّاشی ابداع کرده و اون هم رنگ روغن و آب هست که کشش رنگ روی بوم رو دلمه و خاص میکنه و بافتش با دیگر حلال ها متفاوته. یا تابلوش رو قبل از کار خیس میکنه. ...
19 آبان 1400

آبان پر باران

این روزهامون میگذره به تکالیف پیش دبستانیت. باعث شده بیشتر با هم وقت بگذرونیم. گاهی هم تفریحات مادر دختری وقتمون رو پر میکنه استخر، پیاده روی، پارک و یا شبگردی های سه نفره مون. من و شما و بابایی😍. عاشقتیم دردونه ی نازم.  نقّاش کوچولو از این به بعد قبل از دور انداختن دفترنقّاشی های مستعملت باید ورق بزنمشون و از شاهکارهات لذت ببرم نفس مامانی. فندق مامان، بادوم بابا. 🌛واپسینم‌... واپسینم هر روز دست بر چرخه ی دوار زمان، خندان خندان لحظه را مزمزه میکرد به چمن، به مه آلودگی صبح نشاطین میشد و به اخمی ملولین  غمگین... واپسینم در چنگال ریاضت پیله را وا میکرد به جهیدن می افتاد  میغلتید و به ی...
10 آبان 1400

شصت و یکمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹

قلبونت قلبم. تنها وارث من و بابایی رزالینم، عاشقتیم.  شکار لحظه ها از چهره ی معصوم یک نابغه😊. اولین تجربه ی رنگ روغن و بوم. قربون امضات برم نفسم. علاقه و استعدادت رو دیدیم و تصمیم دارم گالری از آثارت برپا کنم. احتمالاً یه سالن آمفی تئاتر اجاره کنم. کانه لی عروسک جدیدت.  چسب چوب همه کاره ی ما مادر دختر که باهاش هر چیزی درست میکنیم😄. ...
29 مهر 1400

روز جهانی دختر مبارک پرنسسم

دخترکم رزالینم روزت مبارک دختر بی همتا😘😍💎💖💓 قلبمون عزیزمون.  ای جانم نفسم💋 مطابق تست‌هایی که ازت گرفتم فهمیدم از هوش کلامی بالایی برخورداری گلم البته نباید هم غیر از این باشه. قدرت ترکیب کلمات و ساخت واژگان نو، بلند بلند خوندن شعر و قصّه های ابداعی خودت! با نواهای متفاوت، در طول روز مامانی رو ذوق زده میکنه. ...
19 مهر 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد