پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

شاهدختِ من

شادی مادرانه

1396/5/16 23:40
نویسنده : هلیآ
245 بازدید
اشتراک گذاری

باورم نمیشه! امروز جلوی تی وی نشستی و برنامه کودک دیدی عشق من.منم با خیال راحت وقتم به رسیدگی به امور خونه و کارهای شخصیم گذشت. فقط مادری که یه کوچولوی شیطون و وابسته داره میتونه درکم کنه.این لحظات باید ثبت بشه. به امید تکرّر. فسنجون جاافتاده ای گذاشتم.عود دلخواهمو روشن کردم. شب هم چراغها رو خاموش کردمو چندتا وارمر روشن کردم.تا وقتی خونه کاملاً تمیز و مرتب نشده عود روشن نمیکنم.و الان حس خوب موج میزنه.بابایی گلی هم عاشق این مدل فضاهاست. سبک و روحانی.خلاصه انرژی های منفی رو خالی کردمو مثبتها رو دعوت کردم.

میوه مورد علاقم انجیره و به همون نسبت از خشکش بدم میاد.اما انجیر تر واااااای عاشقشم. دوران بارداری هم هر روز هوس میکردم بطوری که یه شب خواب دیدم روی تپه ی سرسبزی دراز کشیدم.شب بود و من به خودم میگفتم کاش الان که خوابم کلی انجیر بخورم.یهو یه درخت وارونه ی انجیر توی آسمون پیدا شد.ریشه هاش بالا بود و برگهاش پایین.سر و ته.آویزون.و خیلی بزرگ بطوری که شاخ و برگش کل آسمون رو پر کرده بود.یهو کلی انجیر سیاه رسیده ازش ریخت منم تند تند جمع میکردمو میخوردم. یهو به خودم گفتم من که از صاحبش اجازه نگرفتم حروم نباشه. یه نفر با ادا گفت حلاله بخور.یجوری که انگار میخواست بگه بخور بابا. بعد از اون در طول بارداری ویار انجیر نیومد سراغم.و اما بابایی گلی امروز که اومد خونه اینگونه شادانم کرد.

الان این عکسو دیدم خاطره ی بامزه ای یادم اومد.گذاشتمت روی کاپوت ماشین روسریمو مرتب کنم یهو بابایی با سرعت از بغلم دوید و گفت چرا مواظبش نیستی! سرمو بلند کردم دیدم روی سقف ماشینی.بابایی میخواست بگیردت شمام چهاردستوپا روی سقف اینور و اونور میرفتی.از خنده روده بر شدم. 

وای چقدر عمه جوناتو صدا میزنی.بیشتر از ده بار عمه عمه و فقط یک یا دوبار مامیسکوت! اصولا وقت تقسیم اقبال بنده خواب بودم.

خلاصه عشقم بینهایت دوست دارم و بهترینها رو برات آرزو دارم دختر باهوش و تخس و لجباز و مغرور و دوست داشتنی و خوشکل و نازنازی و مهربون منمحبت

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد