پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه سن داره

شاهدختِ من

روال عادی و ملس

1396/5/20 5:05
نویسنده : هلیآ
225 بازدید
اشتراک گذاری

عشقم یاد گرفته مامیشو بغل میکنه میبوسه. دلم میخواد بمیرم واست. چه خوبه بودنت.چه خوبه هستی.بدون دلبری هم من دیوونتم. قبل از رز بانو از خدا عمر بالای هفتاد سال میخواستم اما حالا دلم میخواد بیشتر از صد سال پا به پات زنده باشم.صندوقچه ی اسرار و تکیه گاه محکمت باشم.با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمنی سرسخت و غیرقابل کنترل میباشم. عینکمحبت

 دورهمی.عاشق محافل زنانه ام.بچه هامون بازی میکنن.یه پرستار بچه ی مهربون هم استخدام میکنیم که حواسشون به نی نی هامون باشه.و از کنار هم بودن لذت میبریم. 

سؤال: رزالین کوچولوی نازنین رو با چی تغذیه میکنید؟

هر کودکی سیستم خاص خودشو داره.بنابر وراثت،چگونگی گذران ایام بارداری،بیماریهای بدو تولد و...پس نمیشه نسخه ی یکسانی پیچید. برخلاف نظر پزشکان من از هفته ی اول به عشقم عسل دادم و برای هیچکس تجویز یا توصیه نمیکنم. و غذا هم خیلی زود شروع کردم.خیلی زودتر از شش ماهگی.رزگلی سرلاک نخورد و بیشتر غذاهای گرم دوست داره.

و اما عکس آتلیه ی دندونی رزبانو که جریانی شد واسه خودش.سه تا آتلیه تماس گرفتم تم دندونی نداشتن.بالاخره یه آتلیه بنام پاک! داشت.با توافق هر دومون زمانی تعیین شد بریم و دکور دندونی رو ببینیم.بابایی در تایم کاری اومدن و در گرمای طاقت فرسای عصر مردادی رفتیم.خب کو دکور؟ الان میچینید؟ نه شما شمارتونو بگذارید شب از طریق تلگرام عکسشو براتون میفرستیمسکوت. میخواستم بگم لال بودی پشت گوشی نگفتی؟حتمن باید ما رو میکشیدی اینجا درصورتیکه تلفنی گفتی تم رو میچینیم بیاید ببینید و انتخاب کنید؟البته مودبانه مفهومش کردمو عذرخواهی کرد .شب هم عکسها رو نفرستادن و روز بعد نزدیک ظهر فرستادن.از دو خصیصه ی بدقولی و آن تایم نبودن متنفرم. فکر میکردن من باز تماس میگیرم و درخواست میکنم عکس دکورها رو بفرستین آخه همه ی عکاسها مُردن و آتلیه ها آتیش گرفتن فقط شما موندید! فردا صبحش وقتی دیدم پیغامی از آتلیه پاک ندارم منتظر نموندم و فوراً با جای دیگه ای بنام گیلان عرش هماهنگ کردم.اما باز هم دکور بی دکور! عکاس اصرار داشت بگذارید من پرتره بگیرم!خنده آقا من پرتره نمیخوام تم دندونی میخوام. و باز هم اصرار و التماسِ عکاس و یهو من جوش آوردمعصبانی. اینجا بود که بابایی به دادم رسید و یه آتلیه ی خوب پیدا کرد. مشتری مدار و مرتب و شیک و سرشار از انرژی خوب به نام سیب سبز. بعدن فهمیدم کلاً این آتلیه به خوشرویی و کار خوب معروفن.با عصبانیت وارد شدم اما چند لحظه بعد خندان بودم.

روی تابلوی توی عکس رو منو بابایی واست یادگاری نوشتیم.



آقاجون و مامانجون عکستو خیلی دوست داشتن و گذاشتن پروفایلشون. 

لیست هدیه هات ادامه ی مطلب. با توجه به همین لیست، دعوتی های جشن تاتی و جشن تولدتم مشخص شد و تونستم تدارکات رو برنامه‌ریزی کنم.خصوصاً تولدت که یه مراسم کامل و شام دهی مفصل داریم و از الان دارم خورده کاریها رو انجام میدم. ارکستر و سالن جشن و آرایشگاه هم توی برنامه دارم.

دیشب خونه ی مادر جون بودیم. به مراد دلت رسیدی و عمه جوناتو دیدی.موقع برگشتن از پنجره ماشین خودتو مینداختی بیرون که پیش مادر جون بمونی. با مکافات برگشتیم خونه.توی مسیر هم گریه و بدخلقی داشتی. 

بعد نوشت:خانومی لیست هدیه هات به چک نویس منتقل شد. 

شاد باشی عشقم بوس

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد