مهدکودک
امروز رز بانو رو بردم نزدیکترین مهدکودک. از درب چوب نماش خوشم میاد. کلی با مسئول مهد حرف زدیم و در این فاصله یکی از مربی ها رزالینم رو برد بالا پیش بچه ها. همینطور که فکرشو میکردم وابستگی شدیدی به من داره.گریه کرده بود و منو خواسته بود.البته مربی ها باهام حرف زدنو گفتن نگران نباشم. این پرسه باید بگذره و حل میشه. پرسیدن دختر گلمون چند سالشه؟ گفتم یک سال و چهار ماه.گفتن اونقدر فرزه که بزرگتر به نظر میاد.
امروز کلاً بد اخلاق بودی نازدونه جانم. دیشب بد خوابیدی.قربون چشمای پف کردت برم جان دلم قلبم نفسم😘😍
الهی همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشی عشق من.آمین🌹💎💖
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی