اولین سفر و اولین فتو پست
صبح بخیر رز گلم...
پریروز طی یک عملیات ضربتی اومدیم لار.مامانجون هم میخواسته ما رو سوپرایز کنه و بیخبر بیاد رشت.ولی ما زودتر اقدام کردیم.با وجود استرس زیادی که بابت بارداری داشتم پرواز خوبی بود و اولین سفر هواییت بخوبی انجام شد.فشار خون و جایگاه جفت و دیابتم نرمال بود و اجازه پزشکی پرواز داشتم.توی هواپیما هم آبمیوه و شکلات خوردم و بجز کلافگی از گذر زمان مشکلی نبود.مثل این بود که اون 2ساعت چند برابر منبسط شده باشه.
دلم واسه بابایی و دل بابایی واسه ما خیلی تنگیده.پریشب تا 3صبح حرف زدیم.اینجا جاش خیلی خالیه و همه هر یه ساعت یک بار این موضوع رو متذکر میشن!
آقاجون واسمون یه خروس قربونی کرد و دادش به یه خونواده که میشناخت.حس خوبی دارم.
3هفته دیگه دوست مامی, می گل جونم میره.خیلی دلم تنگ میشه.وقتی شما 3,4سالته برمیگرده ایران .حیف و صد حیف از ایامی که در نبودش بگذره.
اولین عکساتو گذاشتم اسنیکرز من.این عکس 8 هفتگیته
اینجا 14 هفته بود که اومده بودی تو دلم
و اینجا هم 21 هفته ای
در حالی که اصلاً فکرشو نمیکردم و منتظر نبودم خدا شما رو از آسمون فرستاد زمین .بابایی کاملاً از وجودت مطمئن بود اما من تا جواب آز خون رو ندیدم باورم نشد.بتا هم 328 بود که رد خور نداشت و البته همه برنامه ریزیهامون برای تفریحات سال جدید سابید به الک. فدای سرت فرشته کوچولوی من.