روزت مبارک لبخند خدا
روزت مبارک رز طلایی من , دختر بینظیرم
بابایی هم امروز واست یه کیک خرید که البته بیشترشو من بلعیدم.یعنی ما بلعیدیم.به آخراش که رسیدیم یادم افتاد عکس نگرفتم. 2تا گل رز شکلاتی با قطرات شبنمگونه ی قرمز داشت که اشتهابرانگیزترش کرده بود.یه عکس از آخرین تیکه هاش گذاشتم ادامه مطلب.روحش شاد و یادش گرامی .کیک خوشمزه ای بود.و این آخرین شیرینی بود که در طول بارداری خوردم.باید مواظب تغذیه م باشم یه وقت قندم نره بالا و به دیابت بارداری مبتلا نشم.
از وقتی اومدی توی دلم, بابایی مهربونت از هیچ کاری فروگذاری نکرده.هر چی هوس کنم یا برات لازم باشه تهیه میکنه. بعضی موارد هم خودش حس میکنه لازمه و مجبورم میکنه بخورم.مثل ماهی و آناناس که دوست ندارم.یا مجبورم میکنه بریم پارک و قدم بزنیم. منه تنبل دوست دارم فقط دراز بکشم.نود درصد لحظات بارداریم توی تخت و اتاق خواب گذشت. و همینطور از وقتی گرگرفتگی اومده سراغم نیمه های شب بیدار میشه دمای بدن و تنفسمو چک میکنه درکل حسابی مواظبمونه و بیصبرانه منتظر تولدته.هر روز لباساتو از کمدت درمیاره و میبوسه.باید حسابی قدرشو بدونی.مرسی بابا مهرداد نازنین
*دیزاین جدید خونه به پایان رسید.خونه قبل از ورودت سفید مشکی طوسی بود. کول و شیک.و حالا رنگهای گرم غالبن و دوست داشتنی تره.همه چیز مهیای ورود شاهدخت من و بابامهرداد مهربونه.بعد از اتمام پست میخوام آرش کمانگیر از سیاوش کسرایی رو برات بخونم. حماسه ای فوق العاده و احساسی که مامی عاشقشه.
آخر نوشت: به سندروم مچ دست در بارداری دچار شدم.خیلی دردناکه.فدای سرت گل خانومم.