لارنامه
ما الان لار هستیم عشق من.شنبه آقاجون واسه مراسم تحلیفشون اومدن تهران و یکشنبه اومدن رشت پیش ما و سه شنبه منو شما و آقاجون اومدیم لار و قراره تا یلدا بمونیم.سفر خیلی خوبی بود.مامانجون و دایی دانیال لحظه شماری میکردن برسیم.وقتی هم رسیدیم مامانجون بغلت کرد و رفت.زمین و زمانو فراموش کرده بود.دایی جون هم پیتزای مورد علاقمو گرفته بود که نوش جان کردیم.بعد هم اسکایپی با بابایی حرفیدیم.اما چند ساعت بعد شروع کردی به گریه های شدید.تا دیر وقت سوار ماشین بودیمو خیابون گردی داشتیم بلکه آروم شی.یه نفس میگفتی "ابو" عادت داری شبها بابایی بخوابونتت و حالا که نبود واسش دلتنگ بودی و صداش میکردی.هیچکس باورش نمیشه اما شما واقعاً منو بابایی رو صدا میزنی به منم میگی " مه م".
اینجا هوا بهاریو عالیه.کالسکه ی خودتو ترسیدم توی صندوق بار هواپیما بشکنه نیاوردیم.آقاجون هم یه کالسکه ی خوشکل مخصوص گشتوگذار توی لار واست خریدن.
چند هزار پایی سطح زمین.توی بغل آقاجون.قربون اطوارات برم
توی لار رسمه وقتی اقوام میان نوزاد رو ببینن کمی هله هوله میدن واسه کوچولوهاشون.به این رسم میگن "زیر بنه ای" .این زیر بنه ای شماست که مامانجون تدارک دیدن.تعدادش هم باید جفت باشه یعنی یه عدد زوج.با ظرفش میشه عدد8
بعضی شبها اقوام و همسایه های مامانجون میان دیدنت. طبق رسم کادو میارن و این باکس ها رو هدیه میگیرن.
اوایل بارداری که جنسیتت معلوم نبود تصمیم داشتم اگه نی نیم دختر بود اسمشو رزالین بذارم و اگر پسر بود رایمند.یه شب بعد از تولدت خواب دیدم توی بغل آقاجون بودی یه پسربچه هم بغل من بود گفتم بابا اینم پسرم رایمند! با چنان وحشتی از خواب پریدم که تا چند مین طپش قلب داشتم.فکر حاملگی جدد مو به تنم سیخ میکنه.
نگرانم.روز و شب نگرانم.نگران آیندت.انتخابها و سرنوشتت.خیلی نگرانم.اگه اشتباهی کنی که راه پسو پیش نداشته باشی .یادت باشه من همیشه باهاتم عزیزم.هرجا اشتباهی کردی هر قدر بزرگ من پشتتم.اشتباه کردن بد نیست تکرار اشتباه و جبران نکردنش بده.
چقدر حرف داشتم فشار خستگی مغزمو قفل کرده.
عاشقتم دختر بینظیر من