آخر پل زمستان
دو قدم مانده به آخر برسم سر بکش جام مرا... پونی دوست جدید زمانه ام به طاووس میماند رنگارنگ و فریبنده وقای بال میگشاید چشمان خیره اش میمانند. وقتی بال میبندد شکوهش جلوگری میکند. شاید روزگاری پاهای ملال آورش در هم شکننده باشد و یا ناتوانی اش در پرواز دلگیر اما... چیزی که همواره از او به یادگار میماند جبروتی فیروزه ای رنگ و الماسین است. همچون ونوسی در آسمان شب به درخشیدن می افتد و چون خورشید انوار طلایی اش نور می افشاند. چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی ست روزگار من... ...
نویسنده :
هلیآ
15:23