سرکی به گذشته...
داشتم کیف مدارکمو مرتب میکردمو در بیکران نوستالژیها غرق میشدم! چشمم خورد به پوشه ی کرم رنگ قدیمی اشعارم.تراوشات ذهنم در دوران دبیرستان و اوایل دانشگاه.اکثرشون غم آلود و منتظر یک طلوع یک تحول! یکیشو واست میذارم...
صدایی به چلچراغ ذهن من چنگ میزند
صدای پای لحظه ای!
دویدن نگاهیو سه تاریو شکستن ترانه ای
چه بی صدا به عمق خاطرات من سرک کشید
سکوت خفته در میان چند برگ دفترم
چه آشنا به جام اشک من زبانه ای کشید
الهه ی شکوه درد و مرحمم
و آن صدا...
دوباره آن صدا...
صدای پای لحظه ای
چه آشنا
چه لحظه ای!
ببخش گل دخترم نمیتونم بهت تقدیمش کنم چون قبلاً همه اشعارمو به باباییت تقدیم کردم.
*اما این شعر واسه تو سروده شده شاهدخت من :
دختری دارم شاه نداره / صورتی داره ماه نداره / از خوشکلی تا نداره
به اینو اونش نمیدم / به همه نشونش نمیدم
به کسی میدم که کس باشه / پیرهن تنش اطلس باشه
شاه بیاد با لشکرش شاهزاد ه ها دور و برش / آیا بدم آیا ندم
یه کسی بیاد که تک باشه مَلِک باشه و مَلَک باشه / آیا بدم آیا ندم