شبانه ای آرام با طعم گس دریا
پریشب بعد از افطار به همراه هنگامه جون و همسرش راهی دریا شدیم.سکوت بود و شب و ماه قرص کامل و دریای مواج.آرامشی وصف نشدنی.فقط ما بودیمو کافه چی.
شماهم صدفهای کوچولو رو لمس میکردی و ذوق زده میشدی.شب خوبی بود واسه همه مون. خیلی خندیدیم. من هم مقداری ساندویچ مرغ به همراه مخلفات تدارک دیدم. نزدیکیهای اذان صبح برگشتیم خونه.
.عکسهامون در یک کافه ی چوبیه بی آلایش رو به دریا
بعدنوشت: کافه شامل چند آلاچیق چوبی بود و محصور شده در پارچه های رنگی زرد و آبی و قرمز.
عشق من مدتیه الو گفتن رو طی بازیهای شبانه یاد گرفتی. هر نوع گوشی یا کنترل وسایل برقی رو میچسبونی به گوشت و میگی اَیوو. دلمون واست ضعف میره. بغلت که میکنم یا موهامو میکشی یا چنگم می گیری. میگم آخ آخ بیشتر فشار میدی!
** ترابیده نوشته: خانه ام دنیای دیگری ست. بنا شده بر سیاره ای دیگر شاید. واردش که میشوم ذوب میکند مرا. و آن نگاه تو، منِ دیگری میسازد از خمیره ام. هوشم خود خواسته میجهد. و میشوم منی برای تو. فقط از آن تو.