نهمین ماهگرد شاهدختم
نه ماهگیت مبارک عشق من.خوشکل خانوم باهوشم.برات بهترینها رو آرزو دارم.
این ماه واست تیرامیسو گردو درستیدم. روشم ژله بستم.خوشمزه شد.رفتیم خونه ی مادرجون و اونجا خوردیم.جای عمه جون ماریا خالی بود.
بابایی هم پنجاه هزار ریخت به حسابت.راستی چند وقته بابایی دستشو بالا میبره میگه بزن قدش.شمام با هیجان کف دست کوچولوت رو محکم میکوبی به دستش.بزن قدشم یاد گرفتی.
چندتا عکس توی خونه انداختیمو راهی شدیم.
پ ن1:لطفاً در آینده که میخونی بخاطر اوج خلّاقیتم در تزیین مورد تمسخرت واقع نشم. وقت نداشتم بخدا
پ ن2:شمع یادمان رفت. ببخشید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی