پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

شاهدختِ من

کریسمس مبارک🎄📿

خب گلکم... از عید امسال بگم که سه تا اتفاق خوب افتاد. اوّل شصت و سوّمین ماهگرد شما بودنارتی تی جانم😚 دوّم اینکه بابایی مجبور به برداشتن سنگ کیسه صفراش شد و از درد راحت شد و سوّم صدتایی شدن من بود. دستگاه سفالگری و گلیم بافی هم از من کادو گرفتی و ساعاتی رو مشغول شدی. شب کریسمس امسال امّا دلم گرفته بود از غم نبودن بابایی ولی حال و هوای خوشش دلمو پر کرد. شام فسنجون و دسر شیرینی شربتی درستیدم که چسبید. ...
4 دی 1400

شصت و سوّمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹...روی دور تند زندگی...یلدا

زعفران مضاعف: مخمل تی تی جان در شب یلدای ۰۰... قبل از مهمونی مادرجون... شصت و سوّمین ماهگردت مبارک نفسم... قلبم رزالینم دخترکم الهی شاد و سلامت و موفّق باشی همواره...آمین. من همواره ازت راضی ام و خواهم بود، پس آرزو دارم خدا هم ازت همیشه راضی باشه جان مادر💋... گلکم ... ناردون عاشقتم... بیدار شدی مخمل تی تی جان و تکالیفت رو انجام دادی. منم در حال تدارکات یلدایی ام... البته جزء ایده های کریسمسم بودن ولی شدن یلدایی واسه کریسمس برنامه ی بهتری میچینم. تارت، اسنک، شله زرد حاضرن آش رشته و چند مدل شیرینی و ژله ی اناری و هندونه ای مونده... هر پنج مین یه بار ناخنک نزن کلوچه... نکن مادر... جانم؟!... هُف....
28 آذر 1400

درخشان شب من روز می مانست... چون تویی داشت آسمانش... گلکم💝

وقتی حوصله ی بیرون رفتن نداری... کلاً بیرون از خونه خیلی کم واست جذابیت داره... کتابفروشی دنج، گلکم بیحوصله... آفتاب بشم بتابم گرم شی، بارون بشم ببارم سیرآب شی، خاک بشم ریشه بگیری قرص شی... گلکم...  عزیز پدر ... عزیز مادر زندگی،باران،چای زنجبیلی،کتاب، صبحانه ای با نان تازه و... همین نزدیکی ها پرسه میزند زندگانی. تا خاطره نشده ام بنوش از من . در سبدت بریز . زود باش دست بجنبان! کاری بکن... زعفران مضاعف: نار تی تی جان، مخمل تی تی جان ... میدونم گاهی پرکاری این روزها اذیتت میکنه ... امّا هنرمند بودن اونم محبوب و مستعد همینه دیگه ... خدای را سپاس علاقمند و پرشوری ...  ...
26 آذر 1400

پر کاری...دوباره حرف

امروز با هم اجرای یک تاتر صوتی دو کارکتری داشتیم به نام " الیوت". موجودی که از سرزمین دیگه ای اومده و چون رنگ غالب اونجا آبیه همه چیز رو بر اساس رنگ آبی تفسیر میکنه. مفهومی با پایان باز. نکته: بین تاتر صوتی: تاتری که اجرای سمعی دارد و اجرای کتاب صوتی تفاوت است. و این تابلوت به نام "پایان مستی" البته چند بار هی نظرت رو عوض کردی به "مستی"... مستی...پایان مستی... بعداً عکس بهتری میذارم. بومت بد جلوه شده با این دوربین... زعفرانِ مضاعف: ابداع خودمه این عبارت. به معنای "افزودن برای بهتر شدن"... مثل عکس یا عباراتی که بعد از چند روز به آخرین پست اضافه میکنم. برگرفته از  زعفرانِ دم...
26 آذر 1400

هنرگرافی

تابلوی "قصر روشنی" اثر جدیدت رزالینم. هم مبهوت نام گذاریت میمونم هم اثرت. یعنی چی توی ذهن خلّاقت میگذره گل مادر؟ دخترکم رزالینم باز هم مبتکر سبک در نقاشی رنگ روغن. تزیین با زیور آلات .... تابلویی تحت عنوان " آدم". البته این جزء اولین کارهاته و من الان گذاشتم. درباره ی مفهوم تابلوت گفتی یعنی آدم ذهنش شلوغه و فکرهای مختلف توی سرشه. دلم میخواد یه کافه ی دنج میداشتم و با تابلوهای زیبات و عکسهای سیاه و سفید کافکا و خودمون و... و استند گلهای خشک و کاکتوس آذینش میبستم. مافن ها و کوکی ها و فینگر فودهای مخصوص خودم رو کنار قهوه و چای ها و نوشیدنی های مختلف سرو میکردم. شاید یه گوشه ...
22 آذر 1400

سیغکولسیون🦄

در موزه ی کتب خطی رشت. بسیار خوب و روح نواز. امروز خیلی خوب بود. شمام کلّی بازی کردی با برگهای پاییزی که سنگفرش خیابان منتهی به میدان شهرداری رو پوشونده بودن و همینطور با کبوترهای جلوی کلیسا. کادوی ماهگردت هم زودتر دریافت کردی. یه ترن. هر جا پیانو ببینی حتّی ماکت😚😍 چند وقت پیش داشتم تاریخ روسای جمهوری ایالات متحده ی آمریکا رو سرچ میکردم. جالب بود هر انتخابات با یک اتفاق مهم زندگیم تطابق داشت از جمله تولد شما رزالین قشنگم. اصولاً زندگی منو بر اساس ریاست جمهوری های ایالات متحده آمریکا بستن. خصوصاً که هر کاری میکنم کششم به جمهوری خواهی بیشتر از دموکراته بر عکس تو رو رزالینم دموکراتی میبینم😄😚  ...
21 آذر 1400

هلی نوشته

متن ادبی، جرعه ی ادبی گاهی به آسمان مینگرم و به جای دیدن چند تکه ابر یا انوار طلایی رنگ خورشید پلی میبینم از قلبم تا چشمان تو. پر گشوده از پل بالا میروم. در عمق نگاهت آرام میگیرم. چه سوزی دارد این وصال حزن انگیز. شادان و پر تلولو فرود می آیم از این سفر روح انگیز و چیزی جز خاطره ی یک لبخند لب پنجره برایم نمی ماند. برای تو چگونه گذشت؟ وقتی جهآنی مارا به نظاره نشسته بود. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 دلتنگی شوربختی ام بود یا دستم بی نمک نمی دانم...! به خود آمدم همچو اشکی از آینه ی چشمانت افتاده بودم... صد سال بعد آمدم امّا... رفته بودی  و من تا ابد دلتنگ بودنت ماندم ...
10 آذر 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد