آخر پل زمستان
دو قدم مانده به آخر برسم
سر بکش جام مرا...
پونی دوست جدید
زمانه ام به طاووس میماند
رنگارنگ و فریبنده
وقای بال میگشاید چشمان خیره اش میمانند.
وقتی بال میبندد شکوهش جلوگری میکند.
شاید روزگاری پاهای ملال آورش در هم شکننده باشد و یا ناتوانی اش در پرواز دلگیر اما...
چیزی که همواره از او به یادگار میماند جبروتی فیروزه ای رنگ و الماسین است.
همچون ونوسی در آسمان شب به درخشیدن می افتد و چون خورشید انوار طلایی اش نور می افشاند.
چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی ست روزگار من...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی