پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

شاهدختِ من

درمن بدمی من زنده شوم 👑🌹 یک جان چه بود، صد جان منی

1398/6/30 17:30
نویسنده : هلیآ
789 بازدید
اشتراک گذاری

باورم نمیشه پرنسسم! از فردا مورخ 31 شهریور ساعت 10 صبح وارد سه سالگی میشی و انگار همین دیروز بود از بیمارستان برمیگشتیم. با اون صورت ناز کوچولوت و چشمای خوشکلت زل زده بودی به منو بابایی. هر لحظه هزار بار قربون صدقه ات میرفتیم. آقاجون و مامانجون چقدر هیجان زده بودند.
 بارداری و سزارین راحتی داشتم. اصلاً اذیتم نکردی. نه بد آرامی نه گریه نه خدا رو شکر زردی یا بیماری. اما از دوسالگی به بعد دو بار سرما خوردی یک بارم اسهال استفراغ و یک بارم عفونت چشمی و دو سه بارم حین دویدن آسیب دیدی و این اواخر بد خوردی زمین و زیر چونه ت زخم شد. دلم ریش میشه میبینمش. آهان! دو بار سوختگی خفیف ایجاد شد که ناشی از کنجکاوی و بازیگوشیت بود یه تاول کوچولو روی دستت و یکی هم روی پات چون دوست داری پا به پای من آشپزی کنی و روی کابینت بغل اجاق میشینی و بابت همه ی اینها سوزش و درد من بیشتر از خودت. 
جان و جهانمی تو عزیزم زمرّدم. شما دختر خیلی خوبی هستی، من ازت راضی ام و مطمئنم تا ابد این رضایت ادامه داره. شما عسل نمکی احساساتی و رویایی منی 😍😘😍😘
پرنسس رزالین، دردونه ی نازدونه، دختر بیهمتا بینهایت دوستت داریم و آرزوی بهترینها رو با تمام وجودمون برات خواستاریم💝💖💝💖
هزاران بار تولدت مبارک. جهان رو روشن کردی. قدم رنجه فرمودید پرنسس. خوش آمدی هدیه ی خدا زندگیم🎉🎊
دعای خاص من برای تو اینکه:
"هر کس برایت خوش بخواهد خوش کند، هرکسی بد بخواهد یا بد کند، آینه!😄.

💞 پرنسسم هنوز دلت واسه آقاجون و مامانجون و دایی جون تنگ میشه و بهونشون رو میگیری. منم سریع میپوشمو میبرمت پیاده روی تا کارگاه بابایی. خدا رو شکر مؤثر بوده و بهونه یادت رفته.
👟👟 چند روز پیش حین پیاده روی یهو جلو پامون یه مار زشت میلولید. تقریباً یک متر طول داشت. اونقدر ناگهانی ظاهر شد که عابران رو متعجب کرده بود و میگفتند از کجا اومد یهو! منم کفشمو در آوردم و حالا نزن کی بزن😄😄.

 عسل نمکی خانم در حال بوییدن گل. به چه می اندیشی جانان؟

پسندها (4)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد