9/9/99
چه تاریخ روندی! دوسش داشتم. بدون برنامه ی قبلی با هم خونه رو تمیز کردیم دختر گلی جونم😘. بابایی هم نزدیک ظهر رفت سرکار و قبلش سوپ گرم و مقوی پاییزی خوردید که از شب قبل بارگذاشته بودم و توی این هوای سرد و بارونی خیلی چسبید.
یازده سال پیش یعنی 8/8/88 من داشتم جهیزیمو میخریدم و با بابایی میچیدیم. اسم خونمون رو گذاشته بودیم خونه ی ناوارویی! دور تا دور پوشیده با پنجره های پهن و بلند. زمان خودش جزء خونه های مدرن محسوب میشد. بابایی کار میکرد و منم صرفه جویی و پس انداز.
بیست و دو سال پیش 7/7/77 دوم راهنمایی بودم و ففه ففلی رو میدیدم. هپت هپت هپتاد و هپت!
سی و سه سال پیش 6/6/66 هم دو ساله بودم و چیزی به یاد ندارم😊.
القصه اینکه روندی تاریخ شمسی رفت تا ۱/۱/۱۴۰۱ و چیزی که واسه بابایی و من مهمه اینه که لحظه هامون از تاریخ سی و یک شهریور نود و پنج ساعت ده صبح به وقت ایران, خوشرنگو بو تره.
عسل نمکی خانوم جونم😘😍