پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

شاهدختِ من

یک گزارش اجمالی!

1396/3/16 12:01
نویسنده : هلیآ
207 بازدید
اشتراک گذاری

هر عصر نزدیکی های ساعت پنج آقاجون و مامانجون تماس میگیرن و حالمون رو میپرسن. نمیذاری حرف بزنم گوشی رو از دستم میکشی و میچسبونی به صورتت و با یه لبخند ناز به صداشون که از اونور خط قربون صدقت میرن گوش میدی. گوشی رو که قطع میکنم گریه میکنی.الهی بگردم دورت. هوای گرم تابستون مانع دیدارمون شده نازگلکم وگرنه حتمن میرفتیم.

در عوض هر روز از افطار تا سحر خونه ی مادر جونیم. باباعلی و مادرجون دوست دارن هرشب ببیننت و میگن بهت عادت کردن.درسته که ما هم بهشون عادت کردیم اما هر چی به بابایی میگم زیاد مزاحم نشیم قبول نمیکنه.طفلی مادرجون خیلی به زحمت میوفتن و این ناراحتم میکنه.خیلی ضعیف شدن.هرچی اصرار میکنم کمک کنم نمیذارن.

راستی عمه جون میترا رو صدا میزنی میگی عمممَه. دلمون برات قنج رفت.شب موقع خواب هم اینقدر با چشمای بسته عمه عمه گفتی تا خوابت برد.

پ ن:راجبه حاشیه ی فاضلابی نباید اینقدر راحت میبخشیدم بلکه باید ازم عذرخواهی میشد.حرفتون رو قبول دارم اما راستش آدمهای با ارزشی نیستند که بخوام واسشون وقت بذارم.جایی در زندگیمون ندارند و نخواهند داشت. باور کنید مصداق دور از شتر بخواب و خواب آسوده ببین هستن. خشونت و قاطعیت واسه کسیه که نمیخوای از دستش بدیلبخند

قربون ذوقت برم عسل نمکی جون دلم

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد