اولین نیمه شعبان
دیشب صدای آتیش بازی میومد با یه هوای بینظیر.تمیز و خنک.
دیروز رفتم مرکز بهداشت.2کیلو اضافه وزن داشتم! وزنم نسبت به هفته بارداری و قدم کاملاً نرمال بود . ولی همینم نگرانم کرد واااای من نمیخوام به کوهی از گوشت و چربی و هوا و آب تبدیل بشم.میخوام نوتلا رو حذف کنم کلاً همه شیرینی ها و شکلاتها.نصف اضافه وزن در بارداری بخاطر مصرف مکملها ست که راه گریزی نیست. یه برنامه غذایی جدید باید بریزم.توصیه شد پیاده روی برم.ولی تا قبل از ماه 8 نمیرم.میترسم کمردرد بارداری بگیرم.با توجه به فیزیک بدنی قبل از بارداری که گاهی باعث کمردردم میشد احتیاط کنم بهتره.
فشارمم روی 10 و 5 بود.چرا هی پایینتر میاد. میترسم موقع زایمان کار دستم بده.
صدای ناز قلبتم گوش جان کردیم.خواب بودی و خیلی دیپ بود اما فوق العاده دوست داشتنی.
دو تا دختر کوچولو هم اومده بودن واسه واکسنهاشون.اول خنده و بعد جیغ و گریه.هر دوتاشونم بمن زل زده بودن جوری که باعث تعجب همه شده بود . قبلاً راجع به هاله های انرژی خوندم نمیدونم از اون بود یا من کاریزماتیکم
قراره با بابایی بریم آتلیه بارداری.هوووف حوصله ندارم.میخوام تا صورتم بهم نخورده و پف نکردم بریم ولی زیاد قلمبه نشدی.راجبه نقاشی روی شکم شنیدم مواد شیمیاییش از طریق پوست و مویرگها وارد خون میشه.خصوصاً ماههای آخر که رگها متورمترن.شاید هم شایعه باشه.ولی خاطره جالبیه.دوست دارم امتحانش کنم