پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

شاهدختِ من

نوول

1399/11/21 1:25
نویسنده : هلیآ
595 بازدید
اشتراک گذاری

عنوان: دونده

نویسنده: اسماء (هلیا) دگلی

اتاق کوچک دور تا دور از بالا و پایین بین کمدهای فلزی احاطه شده. یک ساعت قدیمی خواب رفته و یک عکس رنگ و رو رفته ی آیت الله خمینی جفت هم به دیوار نسب است.

هوای اتاقک، گرم و مرطوب و مخلوط با بوی توالتی که با دربی آلمینیومی و چفت نَشَوَنده از اتاقک جدا میشود، برای هر رهگذری مشمئز کننده است.

روی نیمکت چوبی جرم گرفته دختری ۱۶،۱۷ ساله پوشیده در لباس ورزشی لمیده. مچاله و بی رمق.

قطرات عرق و اشک با لرزشهای ریز و پیوسته ی شانه اش توامان فرو میریزند. حلقه های موهای بلوند تیره به صورتش چسبیده، ابروهای روشن و مژه های بلندش هم از هجوم قطرات شور در امان نمانده و هجم روشن و خیسش همچون رز صورتی ظریفی میان شاخه های تیغدار و تنیده در هم احاطه شده.

صدای اذان بلند میشود و بعد از آن گامهای محکم اتاق را میلرزانند. لبخند روی لب عکس مینشیند و تا بناگوش به دو طرف کشیده میشود.

رز صورتی سرش را به نرمی به طرف در میچرخاند. چند دختر هم سن و سال خودش خندان و پر صدا چنان که به هلهله شبیه است به طرف نمازخانه میشتابند.

رز صورتی گونه هایش گل انداخته و بی قرار است. زانوانش را بغل میگیرد و سرش را به آن تکیه میدهد.

صدای اذان سپس اقامه گو و امام جماعت و صدای پچ پچ مانندِ نمازگزاران به گوشش وارد شده و محو میشوند همچون زدودن غبار از آینه ای قدیمی با یک فوت.

طنین صدای زیپ به ساعت خفته دهن کجی میکند و خرگوش صورتی آویزش نم نمک میخندد.

رز صورتی هندزفری اش را در گوشش جای میدهد و میوزیک مورد علاقه اش را پلی میکند و با قدمهایی به نرمی موجی آرام از ورزشگاه بیرون می آید.

تلفنش زنگ میخورد.

- کجایی مادر

- دارم میام خونه مامان.

- قربونت برم الهی چی شد جان دلم؟ عضو تیم شدی؟

- هه ... معلومه که نه...

- ... چی؟ ... تو بهترین دونده ی دبیرستانی ...

- هه هه ... آره اما قبول نشدم

- چرا اون وقت؟

- ... خب ... چون توی مسیر خودم میدویدم ...

باز چشمه ی اشکهای داغ از کنج چشمخانه اش جوشید. رز صورتی برخورد چیزی خیس و خنک به نوک بینی اش را حس کرد. سرش را به سمت آسمان بلند کرد. قطرات باران یکی پس از دیگری روی صورتش لغزیدند.

پایان...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد