پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

شاهدختِ من

آهسته آهسته... مهیای رفتن میشود پاییز

هوا خیلی سرد و بارونیه🌧❄. ترجیح دادیم فعلاً مهد نری. میدونم زوده اما من عجولم عسلکم برای همین آموزش خواندن و نوشتن به زبان فارسی رو از سر گرفتیم✏📖. یک روش ابداعی دیدم و مطابق اون عمل کردم که خوندن رو واست راحتتر میکنه. نوشتن هم چون نقاشیت خوبه سختت نیست. اما امان از بی حوصلیگت، زود خسته شدنت و لجبازیت که اقتضای سنته جونم😊😚💝. به پیشنهادم به عنوان کاردستی یک گل کلاژی درست کردی که خیلی خوشت اومد💥☇. با بابایی رفتید پارک و منم توی این هوای عشق چند نفس عمیق کشیدم و خوابیدم که بینهایت چسبید💤. تارت انجیر هم پختم که اعتراف میکنم خمیرش رو خوب درنیاوردم🙁 عوضش دوناتم خوب شد🍩. از تایم خوابت استفاده میکنم و گاهی نون میپز...
18 آذر 1399

9/9/99

چه تاریخ روندی! دوسش داشتم. بدون برنامه ی قبلی با هم خونه رو تمیز کردیم دختر گلی جونم😘. بابایی هم نزدیک ظهر رفت سرکار و قبلش سوپ گرم و مقوی پاییزی خوردید که از شب قبل بارگذاشته بودم و توی این هوای سرد و بارونی خیلی چسبید. یازده سال پیش یعنی 8/8/88 من داشتم جهیزیمو میخریدم و با بابایی میچیدیم. اسم خونمون رو گذاشته بودیم خونه ی ناوارویی! دور تا دور پوشیده با پنجره های پهن و بلند. زمان خودش جزء خونه های مدرن محسوب میشد. بابایی کار میکرد و منم صرفه جویی و پس انداز. بیست و دو سال پیش 7/7/77 دوم راهنمایی بودم و ففه ففلی رو میدیدم. هپت هپت هپتاد و هپت! سی و سه سال پیش 6/6/66 هم دو ساله بودم و چیزی به یاد ندارم😊. ...
10 آذر 1399

پنجاهمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹

 عمر آبان نود و نه مثل قطره های بارون پاییزی فرو ریخت و شما عزیز دل مامان و بابا وارد پنجاهمین ماه زندگیت شدی ناز خاتون. دلت شاد و لبت خندون نفسم.  هدیه ی من کوفته و کته ی ابداعی(همون کوفته تبریزی ولی بجای گوشت قرمز گوشت مرغ استفاده کردم) و نونهای مارمالادی مخصوص خودم بود و بابایی عزیز هم برای چندمین بار دفتر نقاشی و مدادرنگی واسه شما خرید. نقاش کوچولو😘😍 گوشیم بازم به لطف شما مریض شده خانومی. با گوشی بابایی راحت نیستم. ...
2 آذر 1399

فسنجان مامان هلیا

فصل صد دانه یاقوته گلم. مامانی توی این فصل رب و لواشک انار درست میکنه. اصلاً ما مادر و دختر بدون لواشک میمیریم😄. مشغول تدارک رب انار امسال بودم و موقعی که با حسرت و عذاب وجدان دونه های آب گرفته رو دور میریختم یهو به ذهنم رسید مغز سفید داخلش رو جدا کنم و به جای گردو توی فسنجون استفاده کنم. نتیجه ی کار این که ارزش تغذیه‌ای تقریباً برابر و از جهت طعم کاملاً مشابه فسنجونِ گردویی شد. فقط روغن کمتری داره و با وجود طعم دلچسب، رژیمیه. اینم تجربه ی چند روز پیش. بماند به یادگار.
20 آبان 1399

Happy four-year-old princess Rozalin

عسلم چون امسال جشن تولد نداشتی کیک پختم و جهت شیرین کامی آوردم مرکز آموزشیت و با کادر مهربون و دوستای عزیزت نوش جون کردید. نقاشی های جالب زیاد میکشی اما این یکی که شخصیتش ساخته ی ذهن خودته خیلی واسه مامانی جذاب بود. به یاد ندارم ولی فکر میکنم گفتی آقای توت فرنگی.  ...
6 آبان 1399

چهل و نهمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹

ماهگردت دو روز جلوتر مبارک عسلکم. رفتیم کافه بستنی خوردیم مهمون بابایی و منم یهو به ذهنم رسید واسه شما کیف و کلاه درست کنم. اولین تجربه م بود و بد نشد. هدیه ی چهل و نهمین ماهگردت دردونه ی نازدونه ی من. الهی همیشه شاد و سلامت باشی گلم جان😍😘. عاشقتیم پرنسس دلربا💖💎 خودشون رو توی آینه ورانداز میفرمایند عشق جان😊😘😍. ماشین سواری توی پارکینگ. دست فرمونش عالیه دختر من. در صورتی میشه از گیم پلیس جدات کرد که حسابی خسته بشی و البته فردا صبحشم با یه رز خوابالو طرفیم😘😍. مرواریدم، کوچولو، مامانی میمیره برات💖 ...
28 مهر 1399

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش... پادشاه فصل ها پاییز

🌼اول از همه مهرتان را سپاس و یک بغل بوسه و شادی تقدیمتان همراهان بلاگی💐. سلام به روی ماهت دخترجونم. الان که مینویسم شما رفتی مهد عزیز جانم. این روزها با دور تند میگذرن و به جز ساعت خوابت هیچ مشکلی بینمون نیست. بعد از منو بابایی میخوابی و این خواب ما رو هم ناآرام و پر از استرس کرده بعلاوه اینکه صبح هم خوابالو و بداخلاقی. چندبارم گفتی توی مهد دلت واسم تنگ میشه و این منو غصه دار میکنه قربون دل کوچیکت برم فرشته کوچولوی من. عزیزکم اگه نفرستمت مهد وابستگیت به من بی نهایت شدید میشه و برای مدرسه به مشکل میخوریم جان و جهانم. چند بار که زودتر اومدم دنبالت صدای نازت رو میشنیدم که به چه زیبایی شعر میخوندی. تمام زندگی مایی گلی جان. صبح سرد و بارونی...
15 مهر 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد